خط خطی های یک Arash

وبلاگ شخصی آرش یزدانیان، نوشته ها، مقالات و روزنوشت ها

خط خطی های یک Arash

وبلاگ شخصی آرش یزدانیان، نوشته ها، مقالات و روزنوشت ها

وبلاگ شخصی آرش یزدانیان، نوشته ها، مقالات و روزنوشت ها

طبقه بندی موضوعی

۲۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

۰۸
شهریور ۹۲

و سیاه شد در فراموشی سگ سفید امنیتم
و کبوترانم را از یاد بردم
و می رفتم ... و می رفتم ... و می رفتم ...
از صفحه ای به صفحه ای
از چهره ای به چهره ای
از شهری به شهری
زیر آسمان وطنی که در آن فقط " مرگ " را به مساوات تقسیم میکردند ...


زنده یاد حسین پناهی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۱۷
آرش یزدانیان
۰۸
شهریور ۹۲

من شکـــستم !
شاید بهتر باشد بگویم ، خودم ، خودم را شکستم !
فقط و فقط به خاطر اینکه تو سالم بمانی و من عاشق !!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۱۶
آرش یزدانیان
۰۸
شهریور ۹۲

موج ها پاک کرده اند رد مرا از ساحل دلت ...
نه نشانی مانده و نه احساسی ...
این چه تقدیریست که دل دریایی ام باید از موج ها دل گیر باشد !؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۱۶
آرش یزدانیان
۰۸
شهریور ۹۲

با تمام وجود غمگین ...

غمگینم از روزهایی که تیره شدند ...
غمگیم از آدم هایی که گرگ شدند ...

دل گیرم از روزگاری که مردی و مردونگی رو توش خاک کردن ...
دل گیرم از همه ی کسایی که ادعاییشان گوش فلک رو کر کرده اما هیچی نیستند !

اما باید بی خیال بود ! باید منجمد شد !

بی خیال دنیا
بی خیال رفاقت
بی خیال اعتماد
بی خیال اعتقاد !

حالا بهتر شد !
حالا من آزاد آزادم ! بی درد بی درد !
تنها دغدغه زندگیم اینه که کفش هایی که تازه گرفتم با شلوارم هم خونی داره یا نه !

اینجوری بهتره ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۱۶
آرش یزدانیان
۰۸
شهریور ۹۲

بهار که می شد، من بودم و تو، با دلی بهارانه، زیر بارون بهاری ...
تابستان که می شد، دلمان یه نوشیدنی خنک میخواست، یه نوشیدنی به خنکی یخ در بهشت و به ملسی آب آلبالو ...
پاییز با همه ی دلگیریش برامون رنگی بود مثل برگهای هزار رنگ درختها ...
و زمستان با همه سردیش برامون گرم بود ...

اما دیگه نیستی و من حال و روز دیگه ای دارم، حال روزی مثل گل رز یخ زده با خیالی به بلندای روزهایی که گذشت ...

حالا بهارم مثل یخ هاییست که دارند آب میشوند ...
تابستانم مثل خارهای صحراییست که زیر گرمی خورشید بی هیچ آبی تشنه میسوزند ...
پاییزم مثل برگهای خشک رو زمینه که عابران بی هیچ توجهی لگمالشان میکنند و از صدای خش خش شکستنشان لذت میبرند ...

و زمستان که میشود من یخ میزنم به امید بهاری دوباره تا یخم آب شود ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۱۴
آرش یزدانیان
۰۸
شهریور ۹۲

جواب سوالم تو باشی اگر
ز دنیا ندارم سوالی دگر

که من پاسخی چون تو میخواستم
مباد آرزویم از این بیشتر ...

نشستم به بامی که بامیش نیست
شگفتا دلم میزند باز پر

نفس گیر گردیده آرامشم
خوشا بار دیگر هوای خطر

بر آن است شب تا به خوابم کشد
بزن باز بر زخم من نیشتر

دلم جراتش قطره ای بیش نیست
تو ای عشق او را به دریا ببر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۱۳
آرش یزدانیان
۰۸
شهریور ۹۲

لبت نه گوید و پیداست می گوید دلت آری
که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری

دلت می آید و یار از زبانی این همه شیرین
تو تنها حرف تلخی را همیشه بر زبان داری

نمی رنجم اگر باور نداری عشق نابم را
که عاشق از عیار افتاده در این عصر امیالی

چه می پرسی ضمیر شعرهایم کیست، آنِ من ؟
مبادا لحظه ای مرا اینگونه پنداری ...

تو را چون آرزوهایم همیشه دوست خواهم داشت
به شرطی که مرا در آرزوی خویش نگذاری

چه زیبا میشود دنیا برای من اگر روزی
تو از آنی که هستی ای معما پرده برداری

چه فرقی میکند، فریاد یا پژواک جانِ من ؟
چه من خود ار بیازارم چه تو خود را بیازاری

صدایی از صدای عشق خوش تر نیست، حافظ گفت
اگرچه بر صدایش زخم ها زد تیغ تاتاری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۱۲
آرش یزدانیان
۰۸
شهریور ۹۲

از خانه بیرون میزنم، اما کجا امشب ؟
شاید تو میخواهی مرا در کوچه ها امشب

پست ستون سایه ها، روی درخت شب
میجویم اما نیستی در هیچ جا امشب

ای ماجرای شعر و شب های جنون من
آخر چگونه سر کنم بی ماجرا امشب ؟

میدانم آری نیستی، اما نمیدانم
بیهوده میگردم به دنبالت چرا امشب

هر شب تو را بی جستجو میافتم اما
نگذاشت بیخوابی به دستانم تو را امشب

هر شب صدای پای تو می آمد از هر چیز
حتی ز برگی هم نمی آید صدا امشب

تا سایه ای دیدم، شبیه ت نیست، اما حیف
ای کاش میدیدم به چشمانم خطا امشب

امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه
بشکن قرق را ماه من، بیرون بیا امشب

گشتم تمام کوچه ها را، یک نفس هم نیست
شاید که بخشیدن دنیا را به ما امشب

طاقت نمیارم تو که میدانی از دیشب
باید چه رنجی برده باشم بی تو تا امشب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۱۱
آرش یزدانیان
۰۸
شهریور ۹۲

بی بهانه بهارانه مینویسم،
گرچه دلم زمستانیست ...

کلبه ای خواهم ساخت،
با سقفی رو به آسمان پر ستاره
و پنجره ای رو به خورشید ...
دیوارهایی به بلندای احساس
و پرچینی پر ز گل های یاس ...


خط خطی های یک Arash

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۱۰
آرش یزدانیان
۰۸
شهریور ۹۲

متنفرم، متنفرم از

خنده هایی که از زور گریه اند ...
عشق هایی که از پی تنفرند ...
بوسه هایی که برای خاموش کردن شهوتند ...

بی هیچ سوالی به تماشایت نشسته ام، سرد و ساکت ...
نگاهی به سردی خورشید، احساسی به گرمی یخ های قطبی
عشقی به بلندای دره و احساسی به پستی البرز !

چه مرگم است نمیدانم ....


خط خطی های یک Arash

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۱۰
آرش یزدانیان