خط خطی های یک Arash

وبلاگ شخصی آرش یزدانیان، نوشته ها، مقالات و روزنوشت ها

خط خطی های یک Arash

وبلاگ شخصی آرش یزدانیان، نوشته ها، مقالات و روزنوشت ها

وبلاگ شخصی آرش یزدانیان، نوشته ها، مقالات و روزنوشت ها

طبقه بندی موضوعی

۲۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

۰۸
شهریور ۹۲

هوا بس ناجوانمردانه سرد است !

تیر ماه باشه و بگی سرده جالبه !
اما باور کن ...

روزها بدون تو سردتر از سردترین نقطه دنیاست !
شاید بهتره منم بگم :
سفینه ای خواهم ساخت، به خورشید خواهم رفت، به داغ ترین نقطه ی جهان، تا ببینم آنجا هم مثل زمین همینقدر سرد است !

سهراب روحت شاد، گند زدم به شعرهات، خوب شد نیستی و این فاجعه بشری رو نخوندی !

خط خطی های یک Arash

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۲۳
آرش یزدانیان
۰۸
شهریور ۹۲

مرد که باشی ...

از وقتی که خودت رو شناختی باید قوی و محکم باشی !

ممنوعه ها یکی، دوتا نیست، تنبلی ممنوع، گریه ممنوع، سرخوشی ممنوع، بیکاری ممنوع، بی پولی ممنوع، جوانی ممنوع !

خیلی سخت گیر که باشه یکباره باید بگی زندگی ممنوع و راضی باشی به نفسی که می آید و می رود !

همه جا دم از حقوق زن است، اما تو باید ساکت باشی و مثل ربات کار کنی و زحمت بکشی غیر از این باشد تو مرد نیستی ! اما قرار نیست کسی بابت این همه سگ دو زدن از تو تشکر کند !

یاد بگیر تشکر کنی اما عادت نکن که جواب زحمت های تو تشکر است !

یاد بگیر گوش شنوا باشی برای همسرت اما مشکلاتت رو براش بازگو نکن ! اون طاقت شنیدن مشکلات رو نداره !

در یک کلمه خلاصه کنم : یاد بگیر که تو مردی ! یک کلمه است " مرد " اما کسی جز تو نمیداند معنی این یک کلمه سه حرفی چندین صفحه مسئولیت تعبیر دارد !

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۲۳
آرش یزدانیان
۰۸
شهریور ۹۲

روزی که داری به یک فاحشه احترام ملکه میزاری منتظر روزی هم باش که همین فاحشه تو رو یک آدم بی سر و پا فرض خواهد کرد و خودش را ملکه !

خط خطی های یک Arash

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۲۲
آرش یزدانیان
۰۸
شهریور ۹۲

ثانیه، دقیقه، ساعت، روز، هفته، ماه، سال !
زمان چه بی رحمانه سپری میشه !!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۲۲
آرش یزدانیان
۰۸
شهریور ۹۲

بیدارم، عمری است حتی بیدار خوابیدن پیشه ام شده است !

من هر شب تا صبح بیدارم و بی هیچ دلیلی ستاره ها رو به شماره می آورم ...

یکـ دو سهـ ... سال هاست ستاره های کوچک و بزرگ را می شمارم که شاید روزی به ماه برسم، اما ماه مغرورتر از آن است که به شماره آید ...

هر شب تا سحر ستاره ها و پاکت سیگارم همدم من هستند تا خورشیدی از پشت ساختمان های خوابیده شهرم زبانه زند و شروع شود ... شروع شود روزی بی جان و سرشار از بی حسی ها و کرختی ها !
کرختی و بی حسی ناشی از بیخوابی های ممتد ...

خسته ام، خسته ی این شهر، خسته این آدم ها، خسته این روز ها، شب های مهتابی، کویر سوت و کور رو به تمام این شلوغی ها ترجیح میدهم ...

یک شب رها خواهم شد، رها خواهم شد از تمام بند های پوسیده ای که مرا به این زمین کثیف وصل کرده اند، من سرشار از حس پروازم هر شب ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۲۲
آرش یزدانیان
۰۸
شهریور ۹۲

دنیای وارونه هم عالمی داره !

روزها ماه و ستاره
شب ها خورشید تابان

اشک ها از پی شادی
خنده ها بر دل غمگین

زندگی از پی مردن
مردن از بدو تولد

اینطوری میشد خیانت و بی وفایی رو هم از روی عشق فراوان دونست !

چقدر آمار عاشقها تو دنیای وارونه بالاست !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۲۱
آرش یزدانیان
۰۸
شهریور ۹۲

آب رفته باز آید به جوی، چه حاصل، ماهی بیچاره اما مرده بود !

زندگی همیشه به اون شکلی که میخوایم پیش نمیره ! پستی و بلندیش بیشتر از اون چیزیه که حتی فکرش رو میکنیم !

اما تو گذر از این پستی و بلندی ها دلمان میخواهد یکی باشه که تو گذر از این قله های بلند و دره های عمیق یار و یاورمان باشد ! راه هرچقدر هم که طولانی باشه با بودن همسفر میتونه لذت بخش و زیبا باشه !

بعضی وقت ها کسی رو پیدا میکنیم که شاید در نگاه اول یک همسفر بی نظیره اما از قدیم خوب گفتن که اگر میخوای کسی رو خوب بشناسی باید باهاش همسفر شی.

همسفر شدیم و ره آغاز شد
روزها و هفته ها از پی هم تکرار شد

چه روز ها که با حضور او کوتاه شد
چه شب ها که از صلح و صفا مهتاب شد

صباحی کوته اما دل نشین پیموده شد
تا به کوهی رسیدیم و جدایی آغاز شد

گرچه این کوه هم بی کس و تنها پیموده شد
لیکن همسفر رفت و دلم از اعتماد به او رسوا شد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۲۰
آرش یزدانیان
۰۸
شهریور ۹۲

قدم در راه نهاده ام در این شب تاریک
می روم تا بگذرم از این کوچه های باریک

خسته ام از روزگار سخت و بی تابی
چگونه خواهم رفت این جاده ها را تنهایی

من، جاده، خط های ممتد و گاه تابلو های نورانی
تنهایی ام تقسیم شده با آسمان این شب ویرانی

خط خطی های یک Arash

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۲۰
آرش یزدانیان
۰۸
شهریور ۹۲

دیر گاهی است دلم می گرید و لبانم میخندد ...
دیر گاهی است با سکوت خود فریاد میزنم ...

مردم این شهر گویا دیگر می بینند اما ظاهر را ...
می شنوند اما هر آنچه را دوست دارند ...

خاک مرده پاشیده اند بر این شهر گویی ...
آسمان این شهر دیگر آبی نیست، رنگ خون گرفته و بوی مرگ ...

چه سرنوشت دلگیریست سرنوشت من و مردمان شهرم

خط خطی های یک Arash

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۱۹
آرش یزدانیان
۰۸
شهریور ۹۲

سرم سنگینی میکند !

کلمات دارند وحشیانه سوراخ میکنند این مغز بیچاره را ...
و آزرده تر میکنند این روح خسته و در بند اسارت جسمم را ...

امشب بالا خواهم آورد تک تک این کلمات را بر تکه برگی سفید ...
خواهم نوشت، کلمه به کلمه، جمله به جمله و خط به خط ...

شاید آرام گیرد دلم، مغزم و روحم ...

اما ...

دلم میسوزد برای تکه برگ سفید که تاوان این همه بی تابی من و هجوم کلمات را باید خود به تنهایی بپردازد !

امشب شاید غمگین تر از هر شب دیگری باشد، حتی آن شبی که دیگر در جنگل نبود و گنشجکی بر روی شاخه اش لانه نداشت و در کارخانه ی کاغذ سازی منتظر بلاهایی بود که قرار بود سرش بیاید !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۱۸
آرش یزدانیان